-امتحانها تموم شد. بالاخره، البته این ترم خیلی زودتر از ترم پیش گذشت و خیلی راحت تر.گرچه یکی از امتحانها رو حسابی خراب کردم. دلم برای بچه ها، برای دانشگاه، استادها، حتی برای خوابگاه تنگ می شه، خیلی خیلی تنگ.
- خیلی وقته آپ نکردم میدونم. نه که وقت نداشته باشم اتفاقا چند بار تو همین صفحه اومدم اما ننوشتم. خیلی چیزها بود برای نوشتن. از تهران رفتن و نمایشگاه کتاب، از رضا امیرخانی و بیوتن، از دلتنگیها، ازین که میخوام برای همیشه برم تهران، ازین که میخوام مترجم بشم، از.... که چادرشو برای همیشه گذاشت کنار و ....
- این دفعه اومدم که بگم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا اگه روسری رنگی بذاری تابلو میشی؟
چرا نمی تونی رنگی بپوشی و شاد باشی؟
چرا نمی تونی چادر سرت کنی با روسری رنگی با مانتو رنگی با کفش رنگی، نارنجی، صورتی، بنفش، آبی...
حتما میگی چرا نمیشه؟این همه ادم دارن می پوشن خوب تو هم بپوش. خوب من هم می پوشم.من هم روسری رنگی میذارم اما حتی توی دانشگاه، توی مشهد که فکر می کردم شهر بزرگه و مردم یه کم فرهنگشون بالاتره ، چپ چپ بهم نگاه می کنند حالا چه برسه به نیشابور.
نمی دونم اگه تهران برم هم وضع همینه یا نه؟
دلم می خوام از ایران برم. فقط به خاطر حجاب!! حتما میگی کجا می خوای بری وقتی تو کشورهای دیگه خانومها دارن برای حجاب داشتن می جنگند. می دونم اما دلم می خواد یه جایی برم که بتونم هرجور دلم خواست حجاب داشته باشم. حجابم کامل باشه اما... رنگی باشه...رنگیه رنگی . و هیچ کس ، هیچ مردی، هیچ پسری فقط به خاطر اینکه من رنگی پوشیدم به من بد نگاه نکنه، و خانومها هم به من زیر چشمی نگاه نکنند و بگن آخه این هم شد حجاب؟ تو که الان تابلوتری... با اون روسری جیغش!
اونوقته که میتونم از این که حجاب دارم احساس خوبی داشته باشم و بهش افتخار کنم.